دخترمو میبردم مهد ده دقیقه راهه تو میدونه مهدش
از همین جلوی کوچه ی آقایی رو دیدم هی رفت وایساد تلفن حرف زد ما ردش کردیم دوباره اومد مارو رد کرد هی برمیگشت نگا میکرد یجا از مغازه نمیدونم چی پرسید باز ما رد شدیم اومد رف هی باز برمیگشت نگاه میکرد
من گفتم حتما میخواد کیف اینامو بزنه هی چک میکنه خلاصه زود وارد مهد شدیم یکم معطل کردم اومدم بیرون رفته بود 😬😬