من اما امروز رفتم توی خونه تو و بخشی از لباسهات رو برای دخترهات یادگاری گذاشتم کنار ....
قلبم مچاله شده از این غم ..
از اینکه یکسال گذشته ولی هیچ چیزی تغییری نکرد ، دخترکوچولوت دیشب قاب عکستو آورد گذاشت کنارش توی رختخواب و هی نگاه کرد و آخرم پتوش کشید رو قاب عکس و با قاب عکس تو خوابید ...
خدایا من نفهمیدم چرا اینکارو با این بچه ها کردی؟ چرا یه خونه رو تاریک کردی؟
عزیزدل آسمونی امیدوارم جات بهترینها باشه ،روحت پر از آرامش باشه.
و برای همه آدمهایی ک عزیزی از دست دادن از خدا صبر میخوام... برای دل کوچیک برادرزاده هام آرامش، خوشبختی میخوام خداجون.