تو خواب بهش گفتم نرو سرکار لج کرد گفت میرم
بعدش سرکارش مشغول بود
منم داشتم ظرف میشستم چند نفر اومدن گفتن بدو یه پلاستیک بده الان شوهرت خفه میشه
مامانم تو خواب داشت پلاستیک و بزور میبرید بده
گفتن دیگه فایده نداره الان خفه میشه
منم قلبم تند تند میزد میخواستم بدوم طرف شوهرم که نزارم بمیره یهو بیدار شدم
دیدم شوهرم کنارم خوابیده با ترس رفتم بغلش کردم
متاسفانه امروز لج کرد گفتم نرو سر کار رفت
الان یادم اومد همچین خوابی دیدم 😔