ی بنده خدا تو طایفه شوهرمه خیلی هم خیرخواه ما هست من دقیقا پنج مورد الان یادمه بهش گفتم و چند روز یا هفته بعد اون چیز کااااملا عوض شد حتی درباره زندگی داداشم گفت خوبن با پدرزنش گفتم اره خیلی خوبن و.... دیگه در عین ناباوری اینا کارد و خیار شدن
و چندین موضوع اینطوری که پای زندگی در میون بوده
بنظرتون چرا اینطوری میشه ؟
منم همش همینم دیگه نمیگم
چشم زخم واقعا وجود داره منم نمیدونم برای سیاست بد نگم و الکی خوب بگم چرا چیکار کنم دیگه الکی ام خوب میگی چشمت میکنن بدتر میشه
من خوبی بگم بد میشه بدی بگم بدتر میشه شاید طرف تو دلش خیر خواه نیست نمیشه فهمید یا جشمش شوره نگی بهتره کلا زندگی سکرت باشه خوبه
خییییلی ناراحتم حتی عذاب وجدان گرفتم بابت زندگی داداشم چ برسه به مواردی که درباره زندگی خودم گفتم و داستان شده برام
چشمش شوره!
منم هر وقت جایی از شوهرم تعریف کردم طی چند روز بعد دعوای شدیدی کردیم.
هچ وقت پیش یکی خوبیه یکی رونکنین مطمننن گندش درمیاد
یه چیزی بگم؟
تو این دنیا هرچیزی ممکنه پس برا خودت چهار چوب نساز از ادما
من ادمایی رو شناختم ک هرگزززز باورمونمیشد ذره ای حسادت داشته باشه اما بعد دیدم.عینا طرف چ حسادتی داره و قایم.میکنه
از هیچ کس بت نسازید من اینو ازین زندگی فهمیدم
اره قشنگم من اینو با زخمی شدنای وحشتنام فهمیدم و بارها بهم ثابت شد چون عین تو فک.میکردم ما چون خودمون خوبیم فک میکنیم همه عین خودمونن اما کسایی بهم تو دلشون حسادت مکیردن اونم ب شکل بدجور و ناجور ک بگم باور نمیکنی اونم حسادتی ک عمیقا میسوختن اما من اصلا تو کتم.نمیرفت حتی یه درصد همچین فکری کنم حالا کامل عین روز برام همه چی روشنه
پس شادیاتو بهش نگو هرچی پرسید بگو شکر
