خلاصه بعد فوت خالم رفت و امد بین دختر خالم بود میامد خونه ما منم سعی میکردم کنارش باشم و کمکش کنم
توی خیلی از موارد راهنماییش میکردم ..مثلا دوست پسر پیدا میکرد به بهانه ازدواج اینا در این مورد هم حمایتش میکردم بیشتر مواقع هم کار خودشو میکرد و از من پنهان کاری میکرد...بعد یه مدت متوجه شدم حرف این فقط در مورد پسر من هم واقعا از این کاراش خسته شدم بهش گفتم به جز این درس و هدف دیگه هم باید داشته باشی
رابطه ما کمی سرد شد و اونم دیگه نمیامد خونه ما.
وارتباط ما در حد اینستا و ریپلای کردن هست ...بعد یه مدت مامان من یه عمل جرئی داشت اصلا یه زنگی به من و مامانم نزد منم دوست دارم اونم یه حال و احوال پرسی کنه
بعد تو ظاهر میگه ما خیلی صمیمی هستیم ولی توی عمل خبری نیست ...واقعا دلم شکست
الانم دیگه نمی دونم باهاش چه رفتاری کنم ازیه طرف دلم براش میسوزه از طرفی هم منم انتظار دارم ازش
به نظرتون چیکار کنم بهش زنگ بزنم برا احوال پرسی چیکار کنم؟