چون هروقت رفتم هیچ لذتی از مهمونی نبردم اونجا فقط باید مثل کلفتا کمک کنم آخرم خسته میام خونه آخه این چه مهمونیه؟؟؟ شوهرم قبول نمیکنه که نریم چون خودش اونجا خیلی بهش خوش میگذره و از اول تا آخر براش بگو بخنده و فقط میخوره ولی دهن من سرویس میشه ، بیست نفر مهمون دعوت میکنن فقط هم از من توقع دارن کمک کنم از اول تا آخر بیا غذاهارو تزیین کن بیا سالاد درست کن بیا بشقاب هارو آماده کن بیا سفره بچین بعدش جمع کن و ظرف این همه آدم بشور اگر هم کمک نکنی جنگ میشه همه میریزن روت مخصوصا شوهرم
واقعا دیدم تو بعضی مهمونیا زنای بدبخت همش میارن جمع میکنن میشورن رسما هیچ لذتی از مهمونی نمیبرن
یه کاردستت بگیر دوساعت لفتش بده
خودتو بزن ب مریضی بگوای وای خیلی دوس دارم بیام ولی مریضم البته یکساعت قبل رفتن مریض شو
اشتباه از خودت بوده که از اول اینطوری عادتشون دادی
اگه از همون اول صمیمی نمیشدی و مثل مهمون می‌رفتی و مینشستی اینطوری نمیشد
فقط یکی از خواهرشوهرام پابه پای من کمک می‌کنه بقیه خواهرشوهرا چون از سرکار خسته میان دوتاشون اصلا دست به سیاه و سفید نمیرنن اون یکی هم بیشتر وقتا حوصله کمک کردن نداره
از اول نباید انجام میدادی! جنگ اول به از صلح آخر... عادت کردن و شده وظیفتون.. اما میتونی بازم نغییرش بدی فقط شما یه عروس هستی بینشون؟
عزیزم حتما قبولت دارن
از کمرت بگیر بگو رگش گرفته اونجا هم رفتی ناله کن بگو از خونه گرفته شوهرم دیگه بزور زشت نشه اورده برو همش دراز بکش
یعنی شوهرت هم مجبورت می‌کنه بری کار کنی؟
بهش بگو غیرت داشتی می‌اومدی خودت کار میکردی که زنت جلو مردای دیگه خم و راست نشه سفره بچینه
تربیتش کن، یه زنی که از همه زبون‌دارتره هم باید وسط جمع یه تیکه به مردا بندازه
چیه عین گاو تو آغل می‌شینن نگاه میکنن که غذا بریزن جلوشون
والا من یه جوری دارم برادر تربیت میکنم که نمره خانه‌داریش ۱۰/۱۰ شده، خود به خود می‌دونه باید کار کنه
فکر کنم خودت اینطوری عادتشون دادی ،درسته؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
