رفتم امضا بگیرم
یهو انگار داشتن از ماتریکس خارج میشدن
مثل مردایی که میخوان تجاوز کنن اونطوری شده بودن
دانشگاه هم خلوت بود و سوت و کور هیچ کس نبود فقط یه کلاس برقرار بود تو دانشگاه
فکر کن واسه یه امضا منو نیم ساعت معطل کردن گفتن بشین
ولی وقتی نشستن بهشون با انگشتم با یه حالتی گفتم حواستونو جمع کنین وگرنه کار دستتون میدما
نمیدونم چی پیش خودشون فکر کردن هر دو هم سمت دار بودن خیر سرشون