میدونی بغضیا مثلا عروسمون یا برادرام یه حرفیچیزی میزنن انگار دلشون نمیخاد اینجا باشیم ولی پدرم نه میگه به کسی ربطی نداره هر وقت دلت خاس برو
ولی یه شرایطیه مثلا برادرام اینا میان خونمون انگار که ما اختیار خونمونو نداریم اینجوریه نمیدونم چجوری بگم که منظورمو متوجه بشین شوهرمم ناراحته میگع سر یه خونه اختیار زندگیمو ندارم