داییم تو محل کارش
یک نفر ازش خوشش اومده بود
و
به دوستش گفته بود بیاد به داییم بگه من از اون چشم رنگیه (داییم) خوشم میاد و
خلاصه گفتن و....
داییمم ادمی نیس که دوست بشه و...
یهو به مادربزرگم گفته بود که دختر خوبیه بزیم برا اشنایی خاستگاری و....
من صب رفتم محل کارش داییم وببینم و زندایی اینده رو
چون تک داییه و همه ذوقققفقققق داریم
گفتم یککمممم ام اذیت کنم دختر خانوم رو🙂😂
چون دیدم اون طرف بخش نشسته اونم
پریدم بغل ذاییم گفتم عشقمممممم
بعددددددد گونه هاشو بوس و....
دختره اصلا با بهت نگاه کرد بنده خدا مارو
فکر بد کرد که نکنه دوست دختر داییمم و...
بغضضضص
ول کرد داشت از اون بخش میرفت بیرون
دیدم گند زدم🙂😂
دیگه خلاصه با صدای اون خانومه تو اینستا سرسع صداش کردم عروسیسسسسسسسسس. من هنوز تورو ندیدما قربونت برم
بعد خلاصه جمع کردم.
حس میکنم برا اولین دیدار خانواده شوهر بازی دراوردم🙂😂