تو میوه فروشی داییم میرفتم کمک سه روزه
اصلا کار من نیست هم خجالتیم نمیتونم ارتباط بگیرم
همینکه لباس که نیست میوه هست باید وزن کنی بزنی ترازو ماشین حساب فلان
میگه طرف آبمیوه وایستا آبمیوه هم کلا دوتا مشتری داره روزانه مسیر هم دوره این همه راه راه بیفتم برم
اون همه راه هم برگردم تازه ناهار هم میرم خونه اونا مهمون که نزدیکتره فقط بخاطر دوتا مشتری ابمیوه حوصلم سر میره هزار نفر علاف خودم میکنم همون دویست سیصد دستمزد ابمیوع هم میشه پول بنزین