امروز مادرشوهرم اومده بود خونم
براش قیمه بادمجون درست کردم
سد میز قیافه گرفته بود گفتم مادر جون چی شده چرا ناراحتین
یهو یه جوری از سر میز بلند شد که یک بشقاب خورشت ریخت رو فرشم اون چه فرشی فرش سفید
از روی میز بلندم کرد زد تو گوشم بعدم پرتم کرد رو زمین و یه لگد بهم زد کبود شده کل بدنم الان
شوهرمم اصن عین خیالش نبود داشت غذاشو میخورد گفتم مادر جون چرا میزنی گفت زمان ما مادرشوهر حرمت داشت تو خجالت نمیکشی دختره خراب مادر شوهرت اومده خونت کلا یه نوع غذا درست کردی
اصن خشک شدم موندم چی بگم آخه غذا که زیاد بود میشد یه هیئت رو قیمه بادمجون داد تازه کلی دسر و کیک هم درست کرده بودم بیان خوشحال بشن واقعا نمیدونم چیکار کنم حس میکنم با این ازدواج لگد زدم به بختم