دارم با گریه تاپیک میزارم براتون ب جز شما کسی نبود باهاش درددل کنم:)
رسیدم ته خط اینجا دیگ اخرش:)
تاپیک هام بخونید میفهمید چقد بدبختم
دوسال طلاق گرفتم دریغ از یک خواستگار درست حسابی تمام برای صیغ میخان هیچکس منو واس ازدواج نمیخاد بااینکه قیافه خوبی دارم تحصیلات دارم اخلاق مهربونی دارم اما مشکل ازکجاست نمیدونم الانم بخاطر این فشار مالی مستاجری بیکاری محبور شدم با یه مرد از خودم ۱۵سال بزرگتر تو رابطه باشم دوتا بچه ۱۴ساله دار دختر پسر داره به شدت پررو از این نوجوان های حاضر جواب بددهن بخصوص دخترش که از مادرش دستور میگیر بمن پیام های زشت فحشکاری میکن بمن میگ تو اویزون چیز بابای منی زیرخواب بابای منی بابام صدقه مارو بهت میده یه حرفایی که قلبم دار وایمیسه بخاطر همین بچش دیگ علاقم نسبت ب این اقا از دست دادم فقط بخلطر پول باهاش دارم ادامه میدم خیلی میگ بیا عقد کنیم اما من الکی مهریه سنگین میگم که منصرف بشه چون میدونم باهاش ازدواج کنم اون بچه های گستاخش بازم باعث طلاق خواهند شد از این طرفم همسر سابقم بچم اورد انداخت سر من خودشم ترامادول و گل میکش وضعش خیلی خراب نفقه هم نمیده ب قاضی گفت من معتادم سرکار نمیرم پول ندارم. الانم این اقا دبه میکنه با بچم بدرفتاری میکن میگ تو چرا بچت اوردی پس منم بچه هام میارم ب اینام حمالی کن میگم بچه های تو بامن کنار نمیان چرا زور میگی اخ بچه ها اینم بگم بخام باهاش کات کنم یه تعداد وسایل خونم یخجال و...این خریده ازم میگیر
