دیشب ایه ۸۱ ۸۲ سوره یونس که واسه سحر و جادو هست رو دو سه بار خوندم بعد نصف شب خواب دیدم....ازین مارای کوچیک ابی که خیلی باریک و درازن رو دیدین؟خواب دیدم یکی ازونا تو خونست ینی تو خواب تز ترس داشتممیمردم نمیدونمچی دستم بود میدوییدم دنبالش هی میرفت تو اشپز خونه میومد تو هال منم دنبالش بعد هی بزرگو بزرگتر میشد تا جایی ک بدنش شد اندازه تنه یه درخت در این حد بزرگگگ بعد دیگه وحشی شده بود خودشو میزد به درد و دیوار یهو دیدم رفت تو راه پله خودشو محکم زد به دیوار راه پله سرش له شد بعد ماره رفت پایین خود به خود دمش کمده شد و مرد خیلی خیلی برام عجیبه بعد رفتم تو کوچه چند نفرو خبر کردم اومدن برا اونا انگار همه چی عادی بود بعد اینماره انقدر بزرگبود تنه تنه اش خیلی خیلی قطور بود گذاشتنش تو پتو بردنش...ب نظرتون این خوابه با تین ایه ای ک خوندم ربط دارن با هم؟