تو رویا سر میکردم بعد که زندگی واقعی رو دیدم تا نه بابا اصلا این حرفا نیست اعتقادم این بود خانواده مهم نیست دیدم اتفاقا خیییلی هم مهمه تفاوت فرهنگیمون زیاد بود مث سگ بابام میزدم میگف نه مث خر دوباره میگفتم میخوام الانم مث گاو پشیمونم😐
همه چیزایی که تو خونه ما عیب بود مثلا حرف جنسی اونا خیلی راحت میگن ما تاحالا اصلا چنین چیزایی ندیده بودیم یک حرکات زشت و زننده ای میکنن دقیییقا خانواده ما برعکسن خودشم اون چیزایی که برا من مهمه برا اون اصلا نیست