بابا اسی رو مجبور کرده مهرشو ببخشه ۲۱۴ تا بوده کرده ۳۰ تا کل اموالشم به نام خانواده ش زده
حتی یادمه یه بار برگشته بود وقتی اسی پیشش بوده داشته گریه میکرده اسی بهش گفته بود میری یکی دیگه رو میگیری بعد براش عروسی میگیری باهاش زندگی میکنی بعد پسره بهش گفته بود نه برا اونم عروسی نمیگیرم یا چندین بار به اسی گفته بود میرم از تو بهتر پیدا میکنم
هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای طلاق نداره
مادر پسره به اسی گفته بود تو وقتی با پسرم خوابیدی خرابی