گویا مرده بعد از من به چند تا دیگه از آقایون مجتمع گفته داستانش رو
و یکی از اون آقایون که یه پیر مرد فضول و آشغاله به مرده گفته این زن متاهله و دو تا بچه داره
از اونور هم اومده همه چیو گذاشته تو کاسه ی شوهر زنه
و شوهره میخواسته زنش رو بکشه
من وقتی ماجرارو فهمیدم پایین رفتنی به پیرمرده گفتم آدم قبل هر فضولی اول فک میکنه بعد یه لحظه فک نکردی اگه مرده زنشو بکشه جلو بچه هاش این بچه ها چی به سرشون میاد؟
برگشت گفت حقشه