منم آن کس که ز هر بد بد ترم
در بدی نیست ز عالم دگرم
رند و بد خو و دغا و دغلم
اصل ناپاکی و قانون شرم
غصه مادر و رنج پدرم
بسته جهلم و عاقل نامم
زان که چون در نگری کم بخرم
از هنر لاف زنم پیوسته
وانگهی نیست به یک جو هنرم
آشکارا سخنم مشنو از آن
که در نهان کافر بیداد گرم
کبر و بخل و حصدم دامن گیر
شهوت و حرص ببرده اثرم
رزق محض است یکایک سخنم
زهر ناب است سراسر شکرم
در پی زرق به جد میتازم
نیک بنگر که چه کوته نظرم