خیلی این کارش رو مخه من رفته . همش داره چایی میخوره . کل روز کتری قوری رو گاز روشنه کل خونه بخار و دم گرفته . خاخوش میکنم دوباره روشن میکنه . چون همش باید چایی بخوره. هرجا میره با خودش یه فلاکس چای میبره . حتی میریم تو میدون یه دور بزنیم فلاکس و استکان میاره . همین ک راه میفتیم میگه چایی بریز. من اذیت میشم بخوام برگردم استکان بردارم چای بریزم تو ماشین در حال حرکت . میگم مگه سفر قندهار میری بسته دیگه. میگه چته یه چای مبخوای بریزی. همیشه کف ماشینم پر پوست تخمه س . رفته تو تمام درزاری دنده روکش ها داشبورد. همیشه تو خونه لم داده یه پلاستیک تخمه زیرشه . خونواده شم مث خودشون همیشه فلاکس چای و تخمه باهاشونه . رفتم شهرشون اعصابم خرد شد . شوهرک ترکه خلخالیه . دیدم همشهریاش هم تو خیابون در حال قدم زدن اکثرا تو جیباشون تخمه ریختن در حال تخمه خوردنن .