2777
2789
عنوان

روز جمعه من که مجردم و تنها

235 بازدید | 25 پست

از یه سنی به بعد واقعا تو خونه پدر انگار جات نیست نه اینکه بد رفتار کنن ها ولی خودت حس میکنی به اونجا تعلق نداری شایدم فقط من اینجوریم

اخه مثل بچه باهات رفتار میشه ولی بچه هم نیستی 

صبح بیدار شدم مقنعه و شلوارم رو شستم یه کیک و چای خوردم و معین گوش دادم

الانم میخوام اتاق رو مرتب کنم و گردگیری 

احتمالا بعدش ناهار و بعدش هم حمام یه چرت هم میزنم و یه سریال 

و اماده شدن برای فردا

شما چکار میکنین

فعلا که همچین حسی ندارم خداروشکر هر چی فکر می کنم می خوام تا اخر عمرم ور دل مامان بابام بمونم😂هزار بار هم به خودشون گفتم


بزرگترین *درد و رنج*،،،درد و رنج تبدیل نشدن به کسی یه که توانایی شو داشتیم .....

عجله نکن من به خدا اونقدر گفتم ازدواج ازدواج بعد دوسال عقد دارم جدا میشم متاسفانه ول کن همین که دلت در گیر کسی نشده، خوبه من دارم از درون میپاشم ولی چاره ندارم 

خدااااا

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فعلا که همچین حسی ندارم خداروشکر هر چی فکر می کنم می خوام تا اخر عمرم ور دل مامان بابام بمونم😂هزار ...

برای هر کس متفاوته من تقریبا از۲۲ سالگی این حس رو دارم تا الان که ۲۶ ام شایدم دلیلش اینه کع مدتی مستقل زندگی کردم تو خوابگاه و الان این حس رو دارن

عجله نکن من به خدا اونقدر گفتم ازدواج ازدواج بعد دوسال عقد دارم جدا میشم متاسفانه ول کن همین که دلت ...

منم گفتم ولی نشد 

ناراحتم ولی دیگه هم کاری نمیکنم 

بالاخره هر دوتاش یجوری رنج

برای هر کس متفاوته من تقریبا از۲۲ سالگی این حس رو دارم تا الان که ۲۶ ام شایدم دلیلش اینه کع مدتی مست ...

اره احتمالا زندگیت توی خوابگاه تاثیر داشته که این حسو گرفتی ولی خیلی بهش فکر نکن خانواده ات که حس اضافه بودن بهت نمیدن پس خودت هم بیخیال راحت باش عزیزم

بزرگترین *درد و رنج*،،،درد و رنج تبدیل نشدن به کسی یه که توانایی شو داشتیم .....
برای هر کس متفاوته من تقریبا از۲۲ سالگی این حس رو دارم تا الان که ۲۶ ام شایدم دلیلش اینه کع مدتی مست ...

کاملا قبول دارم 

از یه سنی به بعد با خانواده زندگی کردن سخت میشه 

من تقریبا دو ساله عقدم شوهرم خودش خونه مستقل داره از وقتی عقد کردیم اومدم پیش خودش الان اگه بخوام برم خونه مامانم شب بمونم خیلی اذییت میشم احساس میکنم با اونجا دیگه غریبه شدم 

https://s6.uupload.ir/files/img_۲۰۲۵۰۲۲۱_۱۵۴۱۴۵_qggu.jpg

چرا جدا میشی؟

هوف اونقدر زیاده که دلیلش بی توجهی سرد بودنش  محبت نمی کرد مسئولیت خانوادش و با جون می پذیرفت ولی مسئولیت منو نه خانوادش  مشکل بود .خودش عصبانی بودنش بی حوصلگیش  ایراد گرفتنش از من ظاهرم ارزش ندادن به خانوادم انتقاد ناپذیر بود قهر قهر و بود وقت نداشت برای زن خود شیفتهههههههه  بود خانوادش ازش حساب میبردن و در آخر تلاش نکرد برای نگه داشتنم با من هیچ جا نمی رفت نه بازار نه محله هیچ جاو........

خدااااا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز