عزیزم منم با مادر شوهرم تویه ساختمان بودیم،من باردار بودم،غذا میپخت بوش میومد بالا یه بارنگفت یه بشقاب بدم بالا،یه بارابگوشت گذاشته بود انقدر هوس کردم که اشکم دراومد،تازه من استراحت مطلق بودم.
عزیزم کم کم تو هم ازش یاد بگیر منم تو ساختمون مادرشوهرم میشینم قرمه سبزی و کتلت مادرشوهرم تو کل فامیل معروفه منم هر سری درست کردنی نامحسوس نگاه میکنم الان یاد گرفتم ازش واسه منم همونجوری خوشمزه میشه
من استراحت مطلق بودم طبقیه بالا خونه مادر شوهرم اینا مادر شوهرم فقط ١ تا ٢ بار برام غذا اورد شوهر من بعداز کار میرفت خونه مادرم یا خواهرم اونسر شهر برام غذا میاورد دلشون از سنگه