یبار من رفته بودم پست بانک کاری انجام بدم
یه پسره هماومد همزمان با کاراش با تلفنم صحبت میکرد
زیر بیست وپنج میخورد بهش
قد کوتاه . موهاش بور بلند . خودش آفتاب سوخته. نصفشم ریش . اندامشم بد نبود
ولی
اینقدر بیخوددد صداشو کلفت میکرد و خسته صحبت میکرد کم مونده بود عق برنه از بس به خودش فشار میاورد
اوج ماجرا اینجا بود که چند بار طرفشو دخترم ، عزیز بابا ، کوچولوی خودم خطاب کرد
و تاکیدددد داشت که بابایی دوست دخترشه
بابایی مباد دنبالت بریم بگردیم
بابایی واست جایزه میخره اکه دختر خوبی باشی
بابایی خوراکی میخره برات
خلاصه اون روز تموم شد رفت
ولی اون مردانگی باید تو ذات باشه
با حرف در نمباد بهتره بقیه روبه خودت نخندونی
اندازه کف دستی دیگه چرا فاز برداشتی