چهارتا خاهرام ک از هفت ماه پیش قهر کردن سر چیزی ک اصلا من نگفتم (شوهرم گفته بود)
فقط یه خاهر مونده بود قهر نکرده بود
اونم امروز قهر کرد گفت چرا شوهرت هفت ماه پیش شوهرمو فحش داده(بعد هفت ماه یادش اومده)
منم بابام شانسی زنگم زد یکم پیش
خیلییییی پر بودم از صبح ینی دیوونه میشدم
بابام حرف زد گفت بیحالی چرا نکنه با شوهرت بحث کردین
گفتم نه
بهش گفتم ک خاهر کوجیکه صبح پیام داده و کلی چرت و پرت گفته
بابام از اونحایی ک میدونه من مریضم
عصبی شد زنگ زد همین خاهرم هر چی از دهنش در اومده بود بهش گفته بود گفته دیگ زنگم نزن
بابام باز زنگم زد ک من اونو دعوا کردم
شب رفتم خونه اون چهار تای دیگرم میدونم چیکارشون کنم
هر چی قسمش دادم بابا ول کن نمیخاد میگ نه غلط کردن و......
الان همین خاهرم ک امروز قهر کرده بود بعد حرفای بابام بهم پیام داده کلی حرف گفته چرا رفتم ب بابا گفتم میگ چرا بزرگ میکنیو......
خاهرم میگ بره ب مامان بگه من از چشم تو میبینم