یه شب دعوا کردیم
کتکم زد به حدی کتکم زد همسایه ها اومدن
منو بردن خونشون
خودش زنگ زد خانوادش و خانوادم
خانوادش اومدن مادرشوهرم و شوهرم بهم
حمله کردن منو بزنن منم نفهمیدم چیشد
مادرشوهرم رو زدم بدجور
اونا هم کم نزاشتن
خلاصه تموم شد فرداش داشتم میرفتم
دنبال شکایت دیدم ماشین شوهرم جایی
پارک هست و چون میدونم عادت داره
در ماشین رو قفل نکنه رفتم سر وقت ماشین
و کلید های خونم رو برداشتم از ماشینش
تو ماشینش هم مادرشوهرم و خواهرشوهرم بودن
در حضور همونا سریع پریدم تو ماشین
منو دیدن کپ کردن بدجور ترسیدن
منم جای کلید های خونه رو میدونستم
برداشتم و فرار کردم
افتادیم پی شکایت و شکایت بازی از شوهرم
تعهد گرفتم و برگشتم
حالا شوهرم میگه من از هیچی ناراحت نشدم
جز یه چیزی
اونم اینکه چطور اومدی جلوی مادر و خواهرم
کلید ها رو برداشتی رفتی
ولی مادرخواهرم مثل بادمجون موندن نگات کردن
به نظرتون این سوختن داره ؟
من هر چی فکر میکنم نمیفهمم منظورش چیه