2777
2789

من ۲۴ سالمه اون ۳۶

یه پسری که تقریبا دوراشو زده و باهرنوع دختری لاس زده و اومده منو کیس ازدواج میبینه برای ثبات زندگیش

اما من ادمی بودم و هستم ک فقط درمسیر هدف سختی و سختی و زجر کشیدم 

و تاحالا باهیچ پسری حرف نزدم و ایشون اولین نفر بود

حس میکنم انصاف نیس برم زیر یه سقف باادمی ک گذشته اش آباد بوده

این ادم دیگ هیچ ذوقی فک کنم بعد نامزدی باازدواج برای من نداشته باشه

ترجیح میدم تاابد دوستش داشته باشم و شاید هرازگاهی ذهنم مرورش کنم اما با مردی ازدواج کنم ک برام ذوق داشته باشه و یجورایی اولین ادم زندگیش باشم حالا اولیشم نباشم گذشته بدی نداشته باشه و از دختراتروما نداشته باشه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اصن همین که انقدر ازت بزرگتره خیلی فوله

کو تا عید

دمشو قیچی کن بندازش دور بابا

جنم داره بره با همسن و سالای خودش ببینم چجوری فیتیله پیچش میکنن

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
مامانم میگ اگ دوستش داری از خطاهاش بگذر

مامانتم ساده‌ست

بگو نخیر همچین خبرایی نیست

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

منطقی نیست حرفات چون گذشته هرکسی بخودش مربوطه حالااگ برعکس بود بازم حرفت این بود یانظرت عوض میشد ببین اگ موقعیت خوبیه میتونه سرتعهدش بمونه ک خداروشکر اگ ادم هولیه بگو نه

توی رابطتون ذوق داره؟

یه مدت من براش تلاش میکردم خسته شدم رفتم و تازه فهمید کیو از دست داده گریه التماس تلاش من رفتم و حالا بعد چند ماه دوباره برگشتیم اما من هیچ ذوقی برام نمونده یجور پراز کینه ام و همچنان نمیتونم ب ازدواج باکسی جز این شخص فک کنم


اصن همین که انقدر ازت بزرگتره خیلی فولهکو تا عیددمشو قیچی کن بندازش دور باباجنم داره بره با همسن و س ...

اره واقعا موافقم 

یعنی چی هم سن و سالاش چیکار میکنن ک من نکردم میسه توضیحی بدی متاسفانه من اورتینکرم

تصمیم خودته

اگر اومد سراغ تو چون تو دختری بودی که تجربه‌ای نداری کاملا باهات موافقم اما اگر اومد باهات تو رابطه و خواست رابطشو جدی کنه و اگر گذشته‌ای هم می‌داشتی تاثیری تو تصمیمش نداشت به نظرم اونقدر هم چیز مهمی نیست

البته سنش هم خیلی بالاست ولی باز تصمیم شخصیه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز