2777
2789
عنوان

دوست حسودم

144 بازدید | 16 پست

من 15سالمه و هیچ دوستی ندارم یه آدم بشدت درونگرا و خجالتیم توی کلاس هفتم با یه دختری دوست شدم دوستی معمولی اصلا با هم بیرون و اینا نمی‌رفتیم صمیمی هم نبودیم خیلی بی جنبه بود بعد من تو کلاس کسی رو نداشتم مجبورا کنارش نشستم درس من از اون خیلی بهتر بود و می‌فهمیدم که بهم حسودی می‌کنه حتی معدلش رو هم بمن نگفت که بعداً فهمیدم 16 شده و ولی من 19 شدم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دوست ها گاهی از دشمن آدم بدترن 

تنهایی بهتره. 

نیازی نیست برای توصیف بزرگواری یک زن، او را تشبیه به مرد یا شیر ‌کنیم! او به سادگی یک زن است، باشکوه.                              (( آقایون باشخصیت لطفا درخواست دوستی ندید. ))

خیلی  اهل دعوا و اینا بود بعد خودشو جلوی معلم خوب جلوه میداد و همه هم میگفتن فلانی چقدر با ادبه من و اون آخرای مدرسه باهم سر امتحانا دعوا مون شد اون می‌گفت چرا نمره تو از من بیشتر شده تو از من تقلب کردی منم دیگه حرصم در اومد یه دعوای لفظی کردیم و دیگه با هم حرف نمیزدیم تو کلاس هشتم همکلاسی نبودیم ولی کلاسشو عوض کرد اومد تو کلاس من در حال که من برای خودم دوست پیدا کرده بودم

بعد اومد با همون دوست من دوست شد و خیلی صمیمی شده بود و کلا اون اومده بود بین ما دو تا

بعدش ما باهم نمی‌نشستیم یه دختر دیگه اومد تو کلاس که معلم گفت که بیاد پیش من بشینه که بعد دو هفته اون با دوست جدیدم دوست شد و خواستن که باهم بشینن بعد دوستم از کنار من بلند شد رفت پیش اون و من و همون دختره عقده ای با هم نشستیم و آخرم خودش سر صحبت رو باز کرد

من اصلا نمی‌دونستم که چجوری نشون بدم ازش بدم میاد

بعد این دختره با اون دخترای دیگه یه دعوای خیلی بد کردن کتک و فلان بعد مدیر اومد جای اینو عوض کرد بعد دیگه منم بخاطر این مجبور شدم با اونا قطع رابطه کنم 

بعد امسال از شانس بد من با هم افتادیم ما باهم مینشستیم چون کسی رو پیدا نکردم باهاش بشینم 

وای یه دختر خیلی خیلی خوب اومده تو کلاسمون از همه لحاظ عالییی درسش عالیههه خیلی خوبه و خونشونم بغل خونه ماست بعد من دیدم تنهاست رفتم باهاش آشنا شدم و گفتم همسایه ایم بیا باهم بریم مدرسه ازین به بعد چون منم تنها میرم همیشه اون دختره عقده ای با مامان باباش  میومد و منم چندبار گفتم که بیاد باهم بریم گفت نمیتونم به مامانم بگم نیاد تو مدرسه که باهم رفتیم این دختره عقده ای هی سوال می‌پرسید که چیکار کردین؟باهم اومدین؟بهت چی گفت و فلان منم جوابشو الکی الکی میگفتم فهمیدم حسودی کرده 


الان اومده با همون دختره دوست شده چرا آخه من تازه میخواستم باهاش قطع رابطه کنم برم پیش اون بشینم دیگه خسته شدم ازش خیلی بهم حسودی می‌کنه ببینه نمره من ازش بیشتر شده انقد میسوزه حالا همون دختری که میگه من باید با مامانم بیام اومده به اون میگه بیا ازین ببعد باهم بریم مدرسه

اصلا میخام با دوتاشونم قطع رابطه کنم دیگه اصلا حرف نزنم ولی این جاشو عوض نمیکنه بره یه جا دیگه بشینه همون دختره هم تنها میشینه من یبار پیشش نشستم بعد زنگ بعدش اومدم سر جام بعد این امروز رفته از حسودیش کنار اون نشسته اوایل می‌گفت بریم پیشش تو درسا کمک میگیریم ازش‌ بعد نرفت گفت خجالت میکشم بعد که من دوست شدم اومد با یه لبخند ملیح به دختره گفت سلام خوبی یهویی دیدم صمیمی شدن

واقعا چرا من نمیتونم یدونه دوست پیدا کنم که این باهاش دوست نشه؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته