بیست و دو سال پیش...خاله ام همچین چیزی رو ازم خواست...بهم گفت : دعا کن من بمیرم...
تو چشماش نگاه کردم و گفتم اخه چطوری از من میخوای همچین دعایی کنم...
من دعا نکردم...ولی اون مرد...
خیر اش در این بود که بمیره...
شایدم همون موقع که از من میخواست...مرغ آمین اومد بالای سرش و ....
نمیدونم
هرچی که هست جاش خیلی خالیه...
ازخذا خیر ات رو بخواه خواهر...
اون بهتر میدونه اخر اش چی باشه بهتره......