5 ساله ازدواج کردم
ازدواج دوممه همسرم عاشقم شد و خیلی خیلی اصرار به ازدواج کرد با وجود مخالفت خونوادش همه رو راضی کرد الانم یه پسر یکساله دارم
همه چی خوب بوده تو زندگیمون به جز اینکه همسرم از اول خیلی سر زبون دار بود خیلی زبون میریخت برام منم یوقتایی حس میکردم یه چیزایی درست نیس کلا از مردایی که خیلی زبون میریزن یه ترسی دارم
یکی دوبار تو فضای مجازی دیدم شیطنت میکنه اما مطمئن بودم در حد چته باهاش دعوا کردم و یه مدت از فضای مجازی دور شدیم ولی چون ازدواج دومم بود چشم پوشی کردم نخواستم زیاد کشش بدم چون دیگه نمیتونم به طلاق فک کنم
ببینید هرکاری برام میکنه خرجی خونه، لباس خوب ،اخلاق خوب، خوراک خوب حتی رابطه جنسی خوب
اما نمیدونم چرا همیشه بهش شک دارم مخصوصا بعد بچه دار شدن بدتر شدم تا کوچکترین بحثمون میشه مدام پیش خودم میگم نکنه ازم سرد بشه نکنه زن غر غرو شدم
الان یه عکس نوشته دیدم از گالری حذف کرده تو پوشه سطل زباله گوشیش بود
متنش این بود
وفتی در دورترین خاطرات من نزدیکترین شک نکن بهترینی تولدت مبارک
حالم بد شد هرجور میخام فک کنم میبینم عاشقانه اس یعنی این عکسو برا کی دانلود کرده
به خاطر اینکه سر یکی دوبار شیطنت اش بهش کم اعتمادم گوشیشو چک میکنم تا حالا دیگه تو چتاش چیزی ندیدم نمیدونم حس ششمم میگه یه چیزایی هست که ازش بیخبرم....
یوقتایی فک میکنم ازدواج چقد چیز بیخودی بود چرا انقد عجله کردم برای چی دیر میشد .....