سلام من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود ، من دیشب یک لحظه دیدم که روح از بدنم جدا شد ساعت دو و نیم خوابیدم خیلی خسته بودم کار زیاد داشتم ، قبل خواب نمیدونم چیشد فکرم رفت سمت مرگ و از ته دل از خدا خواستم گفتم تا چهل سالگی منو از این دنیا نبر بزار دخترام یکم بزرگ بشن بعد،،،، تازه چشمام گرم شده بود از خواب به طرز وحشتناکی پریدم دیدم یمت چپ بدنم سر شده قلبم نمبزد نفسم بالا نمیومد به در نگاه کردم منتظر بود عزراییل از در بیاد تو 😭😭😭😭 نمیتونستم بلند شدم چهار دستو پا با بدبختی خودمو به شوهرم رسوندم تکونش دادم بیدار شد ، گفتم دارم میمیرم اونم خیلی ترسید گفتم دستم تکون نمیخوره قلبم نمیزنه همش به در نگاه میکردم میگفتم الان میاد تو و تموم میشه به ساعت نگاه میکردم به دخترام به خونه م به شوهرم 😭😭😭😭 من دیشب با چشمای خودم مرگو دیدم الانم نمیتونم بخوابم میترسم دوباره همون اتفاق برام پیش بیاد دیگه نمیتونم اون اتفاق رو درک کنم من دیشب تا الان هزار بار اشک ریختم میترسممممم توروخدا یکی بیاد بگه چرا اینجوری شدم من نمیخوام بمیرم بغیر از خودم هیچکس نمیتونه واسه دخترام مادری کنه 😭😭😭😭
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!