پسر عمم چهار ماهه نامزد کرده و با یه دختر از شهر دیگه ازدواج کرده و اون خانوم الان از روز عقد اومده خونه مادر شوهر و تو این چهار ماه دو بار با مادرشوهرش دعواش شده و اونا هم چون این اومده مونده دیگه نمیخوان براش عروسی بگیرن میگن خب دیگه واسه چیش بگیریم دختره هم راضیه چند روز پیش دیدم گفتم خوبه مامانت اینا اجازه میدن بمونی مادر من بیشتر از یه هفته نمیذاشت بمونم گفت خانواده من روشن فکرن گفتم حالا وایست بعدا سرت به سنگ میخوره