2777
2789
عنوان

شاید یه روز خوندیش

75 بازدید | 0 پست

پرسید هنوز من را دوست داری؟

و من مات و مبهوت به چهره‌ی پر از ابهامش نگاه کردم

حرفی نزدم

فقط نگاهم دوخته شده بود به چشمانش

بعد از اندکی، سکوت را شکستم و گفتم تو در چشمان من چه می‌بینی؟

گفت یک کشتی طوفان زده که گذارش به ساحل افتاده!

پرسیدم نام این چیست؟

گفت: عشق...

می‌دانست ولی نمی‌دانم چرا می‌پرسید!

شاید می‌خواست مطمئن شود من هنوز هم احمقانه عاشقم یا نه که همچنان بر بازی بی‌رحمانه‌ی خودش با دلم ادامه دهد.

او در چشمانم عشق را می‌دید اما خود را به ندیدن می‌زد

آنقدر ندید که همه چیز بی آنکه من اراده کنم تمام شد

آن کشتی طوفان زده در چشمان من ماند اما گذارش هرگز به ساحل نیفتاد دیگر ❤️‍🔥...

.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز