چطوری از سر شوهرم بندازم میره همه چیو میگه ب خانوادش

عادت کرده دیگه نمیشه از سرش انداخت 

یا امام رضا 

عصبی شدم زن

حالا شما بازم تلاشتو بکن 

خیلی جدی و سر سخت البته نه با دعوا و مرافه بلکه با سیاست و زنانگی بهش بگو دوست ندارم هر مسائلی رو با خانوادت در میون بذاری

پس وقتی امتحان کردی جواب نداده این راه 

یه مدت بیخیالش شو آخر سر این کار نتیجه بدی خواهد داش و اون موقع تو زبونت درازه میتونی هر چی خواستی بگی بهش😁

تا به حال نشستی باهاش صحبت کنی ؟؟بگی عزیزم این حریم خصوصی ماست و من دوست ندارم کسی بفهمه کجا رفتیم و چیکار کردیم با این کارت به من حسادت نا امنی میدی من اینطوری از سر همسرم انداختم و رو همسر من جواب داد البته یه چند وقت طول کشید تا عادت کرد 

راه سختی بااین ننه و بچش در پیش داری حسم میگه میخواد شام تو پاچه بچش نره بیرون گرونه 

و اینکه میشه اخلاق شوهرت بهتر کرد ولی یکم سخته شخصا همسرم میخواست هر کاری کنه بیان می‌کرد بشدت عاقله هم اختلاف سنی زیاد، گذاشتم میخم تو زندگی کوبیدم کمکم شروع کردم با حرف نرم دوستانه دلیل مدرک فهموندن گه گداری هم کلیپ دکتر عزیزی اینا می‌فرستادم کمکی بهترشده مثلا جدیدا من بعد مدتها به خانوادش چیزی میگم وگرنه اون اصلا مثلا میگه کجا بودید کجا میرید دیگه کمتر میگه ک حتی مامانش بهش برخورده ک بچش جواب نمیده درکل گیر نده بیشتر تو صحبت ها گفتو گو آرام بین تون هوشمندانه تغییرش بده مخصوصا وقتی ک یک مقدار از عروسی تون گذشت یاد بده شما یه خانواده جدا هستید استقلال دارید و برات این مهمه جزئی از مردانگی همسرته اینطوری خر میشه ولی متحول کاملا نمیشه کمکم بهتر میشه 

دقیقا مثل من و همسرم 

شوهر منم همینجوریه. 

مطمبنم اگر بهش بگی حس ناراحت امنی بهم میدی کم کم میزاره کنار این اخلاقش 

قطعا البته اگه آدم درست زندگیت باشه من گاها با ناراحتی گاها با گفت گو ساده و آموزش اخلاقش تغییر دادم