ما تو شرکت خانوما با هم غذا میخوریم همیشه کلا ۳ نفریم بقیه آقایونم جدا . بعد اون روز تایم ناهار یهو بحث خواستگاری و اینا شد داشتن خاطره هاشونو میگفتن منم مجردم. یهو ازم پرسیدن نظر تو راجب فلان چیه و اینا یکی از همکارام گفت نسل اینا که خودشون میرن عقد میکنن و میان خانواده هاشونو حساب نمیکنن منم داشتم میگفتم ربطی نداره خیلی از دوستام ازدواج کردن سنتیم بوده تازه . یهو برگشت نگا کرد تو صورتم گفت ینی تو الان ترشیدی بینشون؟😐😐😐😐
من کلا ۲۲ سالمه 😐😐 منم نگاش کردم گفتم میتونی اینطوری فکر کنی
خدایی دختر ۲۲ ساله ترشیده حساب میشه؟ 😐 خودشون بالای ۳۰ ۳۵ سن دارن تازه همین همکارم ده سال با شوهرش دوست بوده بعدش ازدواج کردن خیلی دلم میخواست بکوبم تو صورتش ولی داستان نمیخوام تو محیط کاری درست کنم
از اون روز همش دارم فکر میکنم چرا به جای پیشرفت داریم پسرفت میکنیم😐😐😐😐😐