ببین اول خاستم علمی برات توضیح بدم بعد منصرف شدم بخام خودمونیشو بهت بگم تا چند وقت که کمم نیست دهنت سرویسه و همه ی این کارا ینی همون چک کردن و اینا رو ناخوداکاه میکنی...با وجود تموم سختی که برات داره...ولی ی روز از خواب بیدار میشی و تازه چند وقت بعد به خودت میای و میبینی مدتهاست به اون شخص حتی فکرم نکردی
۵سال باهم بودیم یه رابطه پاک داشتیم رقیب عشقی پیداشد و میونمون بهم خورد خانواده ها ازهم دورشدن فامیل نزدیک بود.
عشق اولم بودوقتی رفت خیلی شکستم مریض شدم از زندگی عقب موندم دیوونه شدم ولی غرورم اجازه نمیداد بهش بگم ک چقدر ازنبودنش دردمیکشم.و برعکس تصمیم گرفتم داغمورودلش بذارم و ازدواج کنم .همینکارم کردم بدون حتی جشن گرفتن.
فکر میکردم اون ی حس زودگذر نوجوونی بوده و پاک میشه از ذهن و قلبم ولی هرگز نشد من این موضوع رو ازشوهرم مخفی نکردم.جان وتنم میسوزه از ناحقی ک درحقم شد.ازعشق پاکی که میتونست زندگیمو عالی کنه ولی تبدیل به یه درد همیشگی شد.
پیشنهادم بهت اینکه بپذیر اتفاقی ک افتاده رو
اون عشق و انرژی ک داری ب اون آدم میفرستی رو بده ب خودت خودتو دوست داشته باش چون خودتو کامل از یاد بردی حتی نمدونم چرا ی حسی بم میگه آرزوی مردن میکنی و میخوای نباشی و حس میکنی بدون اون هیچی و لایق خوشبختی نیستی درحالیکه اینجوری نیییییست
یکم ب شوهرت توجه کن ب فکرش باش یکم عشق و دوس داشتنتو ب اون هم بده شریک زندگیته و حق داره اون قشنگیاتو لبخند از ته دلتو ببینه
ببخش خودتو ببخش اون شخصی ک اینکارو باهات کرد رو رها شو و سبک کن بارتو
تنها راه خوب شدنت همینه پذیرش و ادامه دادن و زندگی در لحظه ی حال
مطمئنم قلب زیبات هنوز آمادگی تپیدن دوباره و بخشیدن عشق و نور امید ب زندگی خودتو همسرت رو داره
نه من به خدا امید دارم بلندشدم دستمورو زانوهام گذاشتم و با توکل ب خدا زندگیموساختم آینده مو ساختم سربلندکردم خودمو تو فامیل واشنا .هرگز کسی فکرنمیکنه ک من دردی دارم. شوهرم رو ازجون ودل بداش مایه گذاشتم از لحاظ مالی و عاطفی چنان ب پاش همه چی ریختم که نگو ونپرس.ولی ازبد روزگار شوهرم چون انتخابی واقعا کورکورانه بود نشد اونی ک باید باشه. ولی با اینحال هرگز نخواستم ازش جداشم چون هرچی باشه زندگیمه شوهرمه پدربچمه. اون رو بخشیدم خودمم بخشیدم حتی رقیب عشقی شم بخشیدم .امااونایی که باعث شدن اینهمه سال دردبکشم رو هرگزنمیبخشم.انرژی سمتش نمیفرستم .حدود یک ساله ک گریه نمیکنم چون به خداگفتم راضیم ب رضات . ولی توراضی نشو ب بیقراری قلبم.آره خواهرجون خوشی ندیدم دستم نمک نداره نه توعشق نه توزندگیم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
