از وقتی بدنیا اوند بدقلق بود تو بیمارستان سینمو نگرفت،شش ماه با عذاب بهش شیر خودمو دادم،تو خواب و...
موقع دندون دراوردن گریه های وحشتناک ،بی خوابی و بی اشتهایی داشت،تند تند مریض میشد
تا ۹ماهگی که کامل شیرخشکی شد،بعدم به عمش وابسته شد ،هی بهونه اونو میگرفت ،گریه میکرد،هی میگفتم بزرگ شه درست میشه تا الان که ۶سال و ۳ماهشه همش بدتر شده و هنوزم به عمش وابستس
فوق العاده حسودو لجبازه،مشکل شدید تری که داره بسیار پرحرفه،طوری که خودشو از چشم بقیه میندازه،سرهمرو میخوره و همش دنبال جلب توجه هست
کلی براش اسباب بازی میخریم ولی مثل ندید بدید ها رفتار می کنه
دیگه بریدم هنوزم تواین سن ندام گریه می کنه،بدغذاست وهرچیزیم نمیخوره،کم اشتهاهم هست
تورو خدا خواهرانه راهنمایی کنید ،میترسم از دختر خودم متنفر بشم