خودم پشت کنکوریم ولی درس نمیخونم خیلی حالم بده امسالم هیچی قبول نمیشم ولی دوس دارم ی رشته ای قبول شم برام مهم نی چی باشه فقط رشته ای باشه در اینده بتونم خرجمو بدم و اینکه باید ۴٠ کیلو وزن کم کنم که بدنم عالی عالی شه(عمل میکنم)موهامو میخوام پروتئین تراپی و رنگ کنم و اینکه باید وسواسمو درست کنم و ی مدل ناخون که خیلی دوسش دارم ممیخوام بکارم هیچوقت اون مدل ناخونی که نیخواستم رو کاشت انجام ندادم ایندفعه همونی که میخوامو میکارم همه بفهمن من چقدر خوش سلیقه هستم
به نظرم رنگ مو و ایو چیزا یه چیزای موقتی و گذرا هست، نمیخوام ذوقتو کور کنم ولی کاش تمرکزت روی درست بود جای ایو چیزا
لعنت به سوشال مدیا که کل مغز جوونارو کرده این چرتو پرتا
🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمیخواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمیدانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||