من چشمام هم استیگماته هم نزدیک بین، میخوام ببین عدسی که قراره بذارن رو عینکم ، شیشش چه فرقی با نزدیک بینی خالی داره؟
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم ، شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد...
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
میدونم میخوام ببینم آستیگماتیسم عدسیش از لحاظ وضوح فرق داره
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم ، شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میدونم میخوام ببینم آستیگماتیسم عدسیش از لحاظ وضوح فرق داره
یعنی خودت واضح ببینی؟
خودت کاملا واضح خواهی دید
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
پس چرا جدا نوشت نیم ضعیفی نیم آستیگماتیسم ، یعنی هیچ تغییری تو شیشه نداره؟ آخه من با اون شیشه های نزدیک بین خالی هاله بینی دارم
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم ، شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد...
ببخشید دیدم مهندس هستید یک سوال داشتم، شما خودتون مهندسید در آینده براتون کسر شأن نیست با معلم ازدواج کنید؟ من خودم احساس میکنم مهندس ها چنین احساسی به معلم ها دارن، فقط میخواستم نظر پسر ها رو بدونم ، چون همچین موردی اطرافم دارم ...
یک آن شد این عاشق شدن ، دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم ، شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد...