خستم کرده بابا
شوهرش میره سرکار هروز از صبح میاد تا اخرشب خونه پدرشوهرمه طبقه پایینمون
صبح یبار میاد میشینه
بعداظهر یبار
نه در میزنه نه چیزی انقد بی درکن خانوادتن
امروزم بازم من برا خودم دراز شده بودم سر انداخته اومده
هی حرف زد منم سرد جواب دادم داشتمم با دوستم چت میکردم یه ربعی نشست خودش رفت
خودشون حاضر نیستن سر ب تن خواهرشوهراشون باشه بعد یکسره انتظار دارن بیان تو سر من
نمیدونم چکار کنم ک دیگه نیااااد چند بار روی خوش نشون دارم هی میاد با بچه هاش نمیدونم چکارش کنم