بچه ها من خیلی اذیت شدم از دست مامان و خواهرم
چندسال دارم از دست کارا و رفتارشون اذیت میشم
بخام بگم یبار شاهد خیانت مادرم بودم تو سختترین شرایط زندگیمون بعدش ازدواج کردم مادرم بخاطر فامیلاشون روز عقدم با چشم گریون رفتم ارایشگاه هیچوقت دوست ندارم فیلم عقدم ببینم بعد عقد تازه ی هفته عروس بودم خونه ترک کرد شوهرم رفت دنبالش ب شوهرم گفت قبلا زنت دوست پسر داشته هیچی شوهرم برگردونتش، بعد اون موقعه خرید جهار شد اونو خواهرم بدام کوفت کردن با گریه میرفتم خرید
یبار خوبن یبار بو الان جایی رسیدم نمیخام دیگ ن زنگ بزنم ن برم اونجا خونشون چون همش تیکه و کنایه
خیلیییی سختی دادن ب ما مادر و خواهرم اینجا همشو دیگ توان ندارم بگم
خیلی دارم اذیت میشم هرروز کاراشون تو ذهنم میاد حرفاشون یادم میاد این رفتارشون ادامه داره چی کنم خستم دوست ندارم حرف بزنم باهاشون
ی دختر ۱ سال نیم دارم اونا با من خوب نیستن با شوهرم نیستن ولی هنش فک میکنم میخان دخترن ازم دور کنن هدفشون اینه
خیلی نیاز دارم ب حرف زدن