باورت میشه تو دقیقا ۱۰ سال پیش من هستی !!!؟؟؟؟
وقتی حرفات رو خوندم دقیقا تک تک لحظات ۱۰ سال پیش اومد تو ذهنم و زندگی خودم از جلو چشمم رد شد
من که جنگیدم و به بدبختی و مکافات لیسانس رو گرفتم و جلوی زن پدرم و خانواده ش در برابر حق و حقوقم وایستادم
ولی نتیجه ش چی شد؟؟؟ ام اس گرفتم عزیزم ، از شدت استرس و تنش و غم و قصه و جنگیدن بیشتر از توانم
فقط و فقط میخوام یه نصیحت بکنم ، مادرت فوت شده و پدرت هم قراره زن بگیره و تو فقط با زنش سر و کار نداری خانواده ی زنش هم میان وسط و اگه بچه دار هم بشه دیگه واویلا ست
اون خونه دیگه جای تو نیست و ارزش جنگیدن هم نداره ، دانشگاه رفتن من توی خونه بابا با وجود زن پدر بزرگ ترین اشتباه زندگیم بود، فقط میتونم بگم زودتر ازدواج کن اگه خونه شوهر شرایطش برات فراهم شد درست رو ادامه بده
پدرا وقتی زن دوم میگیرن ، بچه ی زن اول رو مثل یه تیکه آشغال میندازن دور
تو خودت رو به سرنوشت من دچار نکن ، فقط ازدواج کن و برو ، اون خونه دیگه جایی برای تو و پیشرفتت نداره
حتی ممکنه سر یه لقمه غذا اذیتت کنن چه برسه به پول خرج کردن و خرید کردن واسه خودت