روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
دادشم وقتی عروسی کرد خواهر زنش هم هی به دادش کوچیکم پیام میداد آخرش دیگه دل به دریا زده بود مستقیما درخواست رابطه دوستی و ازدواج داده بود ولی دادشم اصلا پا نداد. عروسمون هی میگفت خواستگار آنچنانی داره نمیدونم فلان کاره هست ماشین بی ام و داره!! بالاخره به خیر گذشت والا می موندیم دست دو تا شیطان. دادشم هم ازدواج کرد
برای داداشتتون شاید نقشه بکشه ولی تاوقتی داداشت ازش بدش بیاد کاری نمیتونه بکنه ....تامیتونید از خوبی عروستون و بدذاتی اون حرف بزنید .....بذارید عقلش بفهمه ک خوبی جای تشویق و تعریف و بدب جای تنبیه داره ونخواد سمتش بره بعدم بگید نامزد داره و علنیش کنید تا بشینه سرجاش