2777
2789

من نامزدم 

خواهرمم ازدواج کرده ده سال پیش .همسر من کارمنده اما توی روستا زندگی کرده خانواده اشم به شدت ادمای خوبین حتی یه ناراحتی نداریم ازشون در حالی که خانواده شوهرخواهرم خون به جیگر ما کردن حتی من پشت کنکور موندم طعنه این روهم حتی زدن بهش 

یه اختلافی توی نامزدی بین ما پیش اومد که حل شد 

البته که اگه اجیم اینجا نبود انقدر موضوع حاد نمی شد 

اجیم دائممممم در گوشم میگه نامزدت فردا فلانت می کنه ، بهمانت می کنه دلمو پاک سرد کرده از زندگیم 

البته بگم خودش و شوهرش از همون موقع که فهمیدن خواستگار منه شروع کردن 

به خدا اصلا نمیشناختنش و ندیده بودنش ولی از نامزد من بدشون میومد به خدا فردای خواستگاری حتی شوهر خواهرم می گفت خانواده ی من و اون خدا و خرمان یعنی ما خیلی برتریم از داماد جدیدتون 

من هی مراعات کردم چیزی نگفتم اما دیشب من و خواهرم داشتیم درباره پدر و مادرمون صحبت می کردیم که یهو وسط حرفش پریده میگه شوهر توام یکیه لنگه بابا(بابا و مامانم دعواشون شده بود مقصر بابام بود) منم دیگه ناراحت شدم گفتم الان تو با اون چی کار داری 

اجیمم ناراحت شد که من دلم برات سوخته من خرم اگه دیگه بهت بگم و خانواده شوهر تو اصلا بلد نیستن با زن رفتار کنن حالا به خدا خواهرم خانواده نامزد منو سه بار دیده کلا اونم توی جشن های ما اصلا خونشونم نیومدن تا الان درحالی که من یه صبحونه خونه پدرشوهر اجیم بودم جلوی من ده تا فحش داد به زنش و توقع دارن زنشون حتی جورابشونم دربیاره 

منم اینارو به خواهرم گفتم. گفتم بر چه اساسی میگی اینو؟ تو پدر شوهر خودت اینجوریه بعد مال من بلد نیستن با زن رفتار کنن؟ 

بعد میگه یعنی تو اون چوپون فلان شده رو به پدرشوهر من ترجیح میدی؟ 

حالا نسبت پدرشوهر من به ما نزدیک تره😑

دیگه خیلی عصبانی شدم گفتم هرچی من حرمت نگه می دارم تو اصلا فایده نداری 

من تا الان اسم شوهر تورو اوردم؟ 

به خودم این اجازه رو دادم؟ 

حالا اون با من قهره 

حقیقتا خیلی دلم از خواهرم سیاه شده به حرمت منم که شده با احترام یکم درباره شوهر من و خانوادش بگه 

چه دشمنی داره باهاشون؟ 

من از اول نامزدیم حرفاشون رو تحمل کردم دیگه حس کردم باعث شده خواهر من حد و حدود خودشو ندونه دیگه 

دوران عقدمو زهرمارم کرده 

انقدر در گوشم گفته شوهرت فلانه بهمانه به خدا شب و روز خواب و خوراکو ازم گرفته انقدر تردید توی دلم اورده 

گفتم منو از الان دیوونه کن برای اینکه شایددد چیزایی که تو از شوهر من حدس می زنی درست باشن 

حداقل بذار هر موقع دیدم بده اوقاتم تلخ بشه

به نظرتون کار درستی کردم؟


خیلی طولانی بود تا نصفه خوندم ولی ب هیچکس اجازه دخالت تو زندگیتو نده مخصوصا خواهر و شوهرش 

🛑 کپی ممنوع عکس خودمه🛑 من مو ارزوهام اگ نباشن میمیرم ...دلم بهشون خوشه ک میرسم بهشون

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خواهرت حق نداره این قدر دخالت کنه و تهمت بزنه خس میکنم حسودی میکنه و دچار کمبود محبت از طرف شوهر و خانواده شوهرشه و ویژگی های خانواده شوهرشو و شوهرشو به نامزد تو و خانواده نامزدت نسبت میده خودتو ناراحت نکن درست حرف زدی حق با تو هست به مادرت هم بگو با خواهرت صحبت کنه تو میگی شوهرت خوبه و اگه ازدواج کنین قراره یه عمر با هم زندگی کنین نباید اجازه بدی دیگران حتی پدرو مادرت تو زندگیت دخالت کنن و هر حرفی در مورد تو و نامزدت بزنن چون تحت تاثیر حرفاشون قرار میگیری و زندگیت نابود میشه و اعصابت داغون...حد و حدودهارو از همین الان مشخص کن و تذکر بده و جدی باش وگرنه سوارت میشن و خر فرصت میکنن

☃️

بنظرم از خواهرت فاصله بگیری هم زندگیت قشنگتر میشه هم اعصابت ارومترمیشه از ادمای سمی دوری کنی؟

اصلا دیگه به خواهرم زنگ نزدم 

خودش زنگ می زنه در گوشم باز میگه اصلا به زندگیم شک کردم🤦‍♀️

اصلا دیگه به خواهرم زنگ نزدم خودش زنگ می زنه در گوشم باز میگه اصلا به زندگیم شک کردم🤦‍♀️

چن بار مثل خودش جوابشو بدی حد خودشو میدونه

والا اینطور ک تو تعریف کردی همسرت و خانوادش خیلیم خوبن اون داره حسادت میکنه


خدایا هیچ کسی رو با عزیزانش امتحان نکن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز