۳ سال ازدواج
یکسال هم تقریبا عقد کرده
من خودمم یک آدمی میخاستم حامی باشه
دوسم داشته باشه زندگی ارومی داشته باشیم
وقتی ازدواج کردم متوجه شدم
متاسفانه شوهرم دنبال ازدواج کردن بود
فقط هرکاری دوست داره بکنه
انگار فرار کنه از اون خونه
مثلا مشروب بخوزه این شهر اون شهر بره
منم گفتم این عقده زیاد داره تو خانوادش بزار خالی کنه خودش رو
شدم حامیش زیاد گیر ندادم بهش بعد ی شب منو تنها گذاشت رفت
طلاهام پول قولنامه خونه
همرو جمع کرد برد تمام دردم اینه
من که تمام زنیت رو در حقش تموم کردم چرا این کار کرده
بنظرت من حق ندارم ازش بدم بیاد