با اجازه استتار
خونه مادرشوهرمم لباسشویی روشن کردم دریس قفل شد چه کار کنم
راه دوریم بعد ۶ ماه رفتیم شهرمون که ۱۲ ساعت اینا راهه صب ساعت ۱۰ شوهرم به خانوادش زنگ زد گف تو راهیم داریم میایم تا ساعت ۸ شب کسی از خانوادش بهش زنگ نزد دوباره خودش زنگ زد گف دیر کردیم شاید زن و بچمو نبرم خونه پدرش خستم بیایم خونه خودمون ساعت ۱۲ شب شد یه بار هم مادرش زنگ نزد که کجایی رسیدی یا نه یا تعارف کنه شام میزارم واستون من که رفتم خونه پدرم از همسرم پرسیدم مادرت نگفت چرا بچه هاتو نیاوردی گف نه تازه گف خوب کردی نیاوردی اینجا گرمشون میشه این زن جای دفاع داره اصلا نام مادر میشه گذاشت هیچ کس مریض نیست الکی جبهه بگیره چه مادرشوهر چه عروس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
