یاد خودم و برادرم افتادم اون زمان کیمیا میداد داداشم کلاس اول بود لامپارو ساعت ۹ خاموش میکرد نمیزاشت ببینم
هیچی مامانم گفت ما میخوایم سریال ببینیم تو اگر خوابت بیاد با همین صدام میخوابی بردیمش کلاس ورزش شبا انقدر خسته میشد بیهوش میشد با هیچ صدایی ام بیدار نمیشد