خواهرشوهرم پارسال همین موقع ها زایمان کرد و مادرشوهرم موند خونه ی اونا ۴۰ روز.
چون اون مدت شوهرش با شوهرش دعوا کرده بودن و قهر بودن (الانم هستن)،من دیگه نمیرفتم خونه ی اونا و فقط تلفنی حرف میزدم باهاشون.البته دوباری رفتیم دیدنشون.
ولییییی از اون موقع مادرشوهرم هزااااررررر بارررر گفته که من و دخترم دست تنها موندیم وکسی نیومد کمکمون😐😐تو هم نیومدی و کمکمون نکردی.
من از خواهر شوهرم کوچیکترم و خودم بچه ندارم و تا حالا هم تجربه بچه داری و اینا ندارم و اینکه خب نمیخواستم هم با شوهرش رو در رو بشم نمیرفتم ولی یککک ساله که هی داره تکرار میکنه و دیگه واقعاااا اعصابمو خرد کرده.هر سری هم جوابشو دادم هاا ولی ول کن نیست😐😐
اینم بگم که مادر دختر کلفت میخواستن که جلوشون کار کنه و منم چن باری کمکشون کردم توی مواقع دیگه ولی دیدم نه خیر اینا حمال میخوان منم دیگه هیچ کاری نکردم.
حالا بنظر شما من کار بدی کردم؟ واقعااااا دیگه دارم شک میکنم شاید من کار بدی کردم😑😑
اینم بگم که اصلاااا مهمون اینا نداشتن و فقط خودشون بودن