الان یک تاپیک دیدم که امشب عروسیش هست یاد خودم افتادم دلم میخواد گریه کنم از صبخ که بلند شدم روز عروسیم تا لخظه ای که میخواستم برم ارایشگاه توخونه کار کردم جاروزدم ظرف شستم گردگیری کردم فقط نتوانستم طرف های ناهار رو بشورم اونم عمه م که اونجا بود گفت شما بروما میشوریم بعدم پشت سرمون حرف زده بود که کل کارهای خونسون روما کردیم من حتی یادمه سر سفره هم نشستم چون داشتم یککار دیگه میکردم یعنی گشنه رفتم ارایشگاه اونجا هم تا شب چیزی نخوردم دلم برای خودم میسوزه الان خیلیا میان میگن عروسیم این کار روکردم فلان کار روکردم من با خودم میگم من که کلفتی کردم فقط اخرشم خانواده م میگن تو تو خونه ما دست به سیاه و سفید نزدی