زایمانم طبیعیه زنداداشم میگه با شروع دردات خبرم کن تا من بیام ولی نظر خودم اینه که نزدیم زایمان بهش زنگ بزنم چون هم اینکه خسته میشه و بعدش شاید نتونه بمونه سختش بشه هم اینکه ماما خصوصی دارم کسیو راه نمیده ولی میگه نه من لازم میشم. بعدشم اگه بهش بگم سریع به همه خانواده ام میگن بقیه میخوان بیان پشت در اتاق زایمان هم معذب میشم هم الکی بهشون استرس وارد میشه من میگم خانوادمو وقتی خبر کنم که بچه دنیا اومد؟ درست نمیگم؟ حالا زنداداشم قبل زایمان بگم که بیاد پیشم مثلا کم مونده بود به تولد بچه
البته یه نفر باید باشه همرات اگه همسرت هست خب بگو شما زحمت نکش که بعدش بیای
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
کم مونده به تولد ، فکر میکنی اعصاب خبر دادن داری؟فقط داری پاره میشی اون تایم
😂😂😂😂😂 خدایی من یکارایی میکردم که بعدش خواهر شوهرم تعریف میکرد یادم میومد خودم جر میخوردم از خنده
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید