خواهرشوهر بنده و همسرشون فوق العاده آدم قهر قهروییه، تو عید وقتی خونه مادرشوهرم بودیم به ما گفت فلان روز شام بیاید خونمون من گفتم نه عصر میایم دیگه شام مزاحم نمیشیم خلاصه اصرار که نه شام بیاید مام گفتیم باشه، صبحی که شامش مارو دعوت کرده بود من برادر و خالشو دعوت کردم بیرون و گفتم بعدا اینو با مامانش میگم بیان خونه، چون بچه این برادره فوق العاده شلوغه گفتم بیرون دعوتشون کنم و ازونجا که این خواهرشوهره قهر قهروه بگم بیان خونه، خلاصه که رفتیم بیرونو شبش همسرم زنگ زد که فلانی ما داریم میایم خونتون، اونم گفت ما یادمون نبود رفتیم جایی خودمون ( به نظرم بهش برخورده بود که چرا صبح بهش نگفتیم)، منم خیلی بهم برخورد که یه معذرت خواهیم از من نکرد، اگر رفته بودم دم درش چی؟!!! خوبه حالا عقلمون رسید زنگ زدیم، اگر خودشو شوهرش جای ما بودن که قیامت میکردن، خلاصه که دیروز زنگ زده فلانی جمعه شام بیاید خونمون منم گفتم بهتون خبر میدم شاید بریم جایی، حالا نمیدونم برم یا نه؟ شوهرمم گفن هرجور خودت صلاح میدونی ولی دلشه که بره، از طرفیم حوصله قهر بازی ندارم باز و از طرف دیگه میگم خیلی بی رگیه که بخوام به رو خودم نیارمو شاد و شنگول برم خونشون، چیکار کنم به نظرتون؟
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!