امروز رفتم خونه مادرم دیدم خواهر کوچیکم داره گریه میکنه. پرسیدم چیشده که مادرم شروع کرد به داد و بیداد که آره خواهرت بی تربیته بهمون فوش داده ادب نداره اذیتم میکنه.
منم مادرمو میشناسم هیچ وقت به بچه هاش محبت نمیکنه. این خواهرم درس نمیخوند دائم تو خونه دعوا بود. ۲۴ ساعته بهش فوش میدادن صداشونو بلند میکردن بهش. تهدید میکردن و غیره.
تو روی خواهرم چیزی نگفتم ولی بعد زنگ زدم به خودش بهش گفتم مادر من مقصر خود شمایی اون بچه روش به روی شما باز شده. اون بچه محبت ندیده که بخواد الان اجرا کنه. هر چی دیده فقط دعوا و بددهنی بود همونا رو هم یاد گرفته.
مامانم برگشته میگه که نه اون از تو یاد گرفته تو یه زمانی به ما فوش میدادی. گفتم چرا کاری کردین که من بهتون فوش بدم؟ مریض نبودم که. منم انقد گذاشتین تو فشار که بهتون بی احترامی کنم. گفتم مامان جان دنبال مقصر نگرد مقصر اصلی خود تویی.
گیریم اون لحظه تو به اون بچه کاری نداشتی ولی از قبل تخم کینه رو یه جوری تو دلش کاشتی که هر وقت حرف میزنی احساس خطر میکنه.
بهش گفتم اون بچه اگه مشکل داشت با منم اونجوری برخورد میکرد.
مامانم یهو برگشت گفت نه بهش ارث رسیده. منم گفتم یه درصد گناه خودتو گردن بگیر محض رضای خدا ننداز گردن این و اون. گفتم بچه هاتو سر چرت و پرت هم روانیشون کردی هم از دستشون دادی کی میخوای به خودت بیای و قطع کردم.