انگار تخم وترکه خودشون نیست حالا من بچه داداشم تازه دنیا اومده مادرم همش بالاسری بود چهار روز بیمارستان ده روز خونش تا سرما شد خودش میگرن داره برادرم سرطان ولی گفت مادرش مریضه گناه داره چه ربطی داره نوه عزیزه چه دختر چه پسر مادر من برا دختر وپسر یه اندازه جبران کرد به استثنا خودم که کلا منو وبچمو دوست نداره
عزیزم اینقدر مشکلات دارم که این کوچیکترینشه جاری عفریته و برادر شوهر بدذات همسایه هستیم
مادرشوهر گنده گو و پرتوقع همسایه م
خواهرشوهرای دخالت گر و حرف مفت زن و فتنه‌گر
شوهرررررررری که همیشه مقابلمه همیشه از نظرش محکوم و مقصرررررم
حالا من خواهرشوهرم بچه دار نمیشه بعد باهم ازدواج کردیم به فاصله دوماه شوهرم بچه دوست نداشت ده سال طول کشید تا راضی شد بعد همین خواهرشوهرم به من می‌گفت تو نازا هستی وقتی خبر بارداری دادمش گفت اینقدر برات نذر کردم حالا باید برم ادا کنم گفتم آخی میگفتی بهت بگم الکی نذر نکنی منم مریم مقدس نبودم برادرت هیچ حرکتی نمیزد من مقصر نبودم
حانواده شوهرمن بچه هامو دوست دارن
ولی به بچه ها خدمت نمیکنن مثلا نگهشون دارن یا اگر مریض بشن یه کاری براشون کنن یا حمایت کنن.
چرا؟ چون اثار اون حمایت و نگهداری به من میرسه یعنی من اسایش پیدامیکنم پس چرا انجام بدن
ولی خودشونو برای نوه دختر شهید میکنن که دختره اسایش داشته باشه. تا بوده همین بوده من داداشم زن نداره بگم مامانمم همینطوریه ولی این خراب شده ای که من هستم نمیگن عروسمون از خانوادش خیلی دوره نیازداره حمایت کنیم مستقیم بهم گفتن به ما ربطی نداره
زندگی منو گفتی امروز بعد ۱۶ سال رفتیم مبل بخریم رفته مبل اسکارلت خریده ارزانترین و بی کیفیت ترین بهش میگم اگر قرار بود از اینا بخرم ۱۵ سال پیش میخریدم سر همین دعوامون شد میگه تو مبل صد میلیونی پسند نکردی من مقصرم گفتم دوتا مغازه رفتی هنر کردی گشنه وتشنه وخسته بردی آوردیم دیگه خودش خریده پولم داده اینقدر بیشعور
